| part 9 |
واقعیت ها||
فکر نمیکنم درگیر کردن خودش تو این معما تهدیدی باشه…
.
¤بازه زمانی نامعلوم¤
|||||
"جیمین"
----
یونگی کلا آدمی نیست که بشه باهاش ارتباط گرفت و خیلی با اعتماد به نفس خشک و مغرور و سرد به نظر میرسه. با این وجود سال پایینی های مدرسه و از کلاس خودمون اولین تهیونگ و بعد به نوبت فیلیکس و جین روش کراش زدن. براش کلی شایعه درست شد. احتمالا اکثر شون به دست فیلیکس بودن. چون فیلیکس تخیل قوی داره و صدتا حرف رو یه داستان میزاره. برای اینکه با وجود این شایعه ها کلی آدم جذبش شده بودن و منحصر به فرد به نظر میرسید تو زبون ها افتاده بود که مهره مار داره و یه خبری هست.
این موضوعات رو حالا نه به این مو به مویی اما درحدی که داستان رو بشه متوجه شد برای چند نفر تعریف کردم. همشون گفتن احتمالا یونگی جذب یکی از شماها که تو اکیپ بودین شده و برای همین… اما غیر ممکن بود! اون یه استریت لعنتی بود و همه اینو میدونستن. جدا از این که استریته و مغرور و غیره ، ما آدم های ساده ای بودیم. هیچ کدوم اون قدرا هم جذاب نبودیم.
در کنار این معما ، افسردگی لحظه به لحظه بیشتر داشت داغونم میکرد. هر چی می گذشت بدتر میشد. ثانیه به ثانیه درد و زجر بود اما به خاطر موشکافی معما هم که شده ملزم شدم انتخاب دیگه ای به جز مرگ برای حل این درد بکنم. از طرفی نمیتونم رو فیلیکس و تهیونگ حساب کنم. اونا آدم های ساده و پوچی هستن. دیده شون پر شده از خودستایی و منافع شخصی. اگر از غم و غصه پر نباشم و دنبال تکیه گاه نگردن هیچ وقت به یاد نخواهند آوردت. فاصله گرفتن ازشون تو این شرایط بهترین راهه. هم میتونم خودمو از دست اون دوتا آدم کوته فکر راحت کنم هم راهی هست که بفهمم بازم اون جفت چشم نفرین شده باز هم به دنبالم خواهند بود؟ به هر حال اگر اون چشم ها عاشق فیلیکس شده باشه و اگر من جامو عوض کنم قرار نیست دیگه دنبالم کنن.
.
آیا استفاده از لفظ نفرین شده برای پسر بزرگ تر مناسب بود؟ نفرین اصلی به دنبال کی خواهد افتاد؟ معما ی مرگ را چه کسی نام گذاری کرد؟ این ماجرا به کجا ختم خواهد شد؟
فکر نمیکنم درگیر کردن خودش تو این معما تهدیدی باشه…
.
¤بازه زمانی نامعلوم¤
|||||
"جیمین"
----
یونگی کلا آدمی نیست که بشه باهاش ارتباط گرفت و خیلی با اعتماد به نفس خشک و مغرور و سرد به نظر میرسه. با این وجود سال پایینی های مدرسه و از کلاس خودمون اولین تهیونگ و بعد به نوبت فیلیکس و جین روش کراش زدن. براش کلی شایعه درست شد. احتمالا اکثر شون به دست فیلیکس بودن. چون فیلیکس تخیل قوی داره و صدتا حرف رو یه داستان میزاره. برای اینکه با وجود این شایعه ها کلی آدم جذبش شده بودن و منحصر به فرد به نظر میرسید تو زبون ها افتاده بود که مهره مار داره و یه خبری هست.
این موضوعات رو حالا نه به این مو به مویی اما درحدی که داستان رو بشه متوجه شد برای چند نفر تعریف کردم. همشون گفتن احتمالا یونگی جذب یکی از شماها که تو اکیپ بودین شده و برای همین… اما غیر ممکن بود! اون یه استریت لعنتی بود و همه اینو میدونستن. جدا از این که استریته و مغرور و غیره ، ما آدم های ساده ای بودیم. هیچ کدوم اون قدرا هم جذاب نبودیم.
در کنار این معما ، افسردگی لحظه به لحظه بیشتر داشت داغونم میکرد. هر چی می گذشت بدتر میشد. ثانیه به ثانیه درد و زجر بود اما به خاطر موشکافی معما هم که شده ملزم شدم انتخاب دیگه ای به جز مرگ برای حل این درد بکنم. از طرفی نمیتونم رو فیلیکس و تهیونگ حساب کنم. اونا آدم های ساده و پوچی هستن. دیده شون پر شده از خودستایی و منافع شخصی. اگر از غم و غصه پر نباشم و دنبال تکیه گاه نگردن هیچ وقت به یاد نخواهند آوردت. فاصله گرفتن ازشون تو این شرایط بهترین راهه. هم میتونم خودمو از دست اون دوتا آدم کوته فکر راحت کنم هم راهی هست که بفهمم بازم اون جفت چشم نفرین شده باز هم به دنبالم خواهند بود؟ به هر حال اگر اون چشم ها عاشق فیلیکس شده باشه و اگر من جامو عوض کنم قرار نیست دیگه دنبالم کنن.
.
آیا استفاده از لفظ نفرین شده برای پسر بزرگ تر مناسب بود؟ نفرین اصلی به دنبال کی خواهد افتاد؟ معما ی مرگ را چه کسی نام گذاری کرد؟ این ماجرا به کجا ختم خواهد شد؟
۸.۱k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.